تحولات فکری و تکوین زمینه های سیاسی ـ اجتماعی دهههای اخیر در سطح جهان به ویژه جوامع لیبرال دموکراسی غربی اروپا، آمریکا و استرالیا به بازاندیشی در نظریههای سیاسی و سیاستپردازیهای اجرایی درباره دولت انجامید که ظهور نگره فکری و شیوه نوین سیاستگذاری موسوم به چندفرهنگگرایی با موضوع محوری به رسمیت شناختن تفاوتها در عرصه عمومی، از مظاهر آن به شمار میرود. این مکتب فکری نوپا به محض شکلگیری و بسته به پیشزمینههای فرهنگی و اجتماعی جوامع مختلف در قالب رهیافتهای متعددی بروز پیدا کرد.
این مقاله بر دو بُعد توصیف و تحلیل تمرکز دارد. در بُعد نخست، رهیافتهای گوناگون چندفرهنگگرایی شامل ناسیونالیسم فرهنگی، رهیافت سیاستگذارانه و چندفرهنگگرایی بهمثابه فلسفه اجتماعی را از هم متمایز میسازد. رهیافت ناسیونالیسم فرهنگی به تقاضاهای اقلیتهای مختلف اشعار دارد که معتقدند حوزه عمومی بهویژه عرصه فرهنگ باید جایی برای شناسایی تنوع و تفاوت قائل شود. رهیافت سیاستگذارانه به معنای نوعی سازوکار عملی برای تصمیمگیری، تدبیرپردازی، سیاستگذاری و مواجهه اجتنابناپذیر برخی جوامع غربی با الزامات، مسائل و واقعیتهای جمعیتشناختی و ترکیب نوظهور و متنوع انسانی است. رهیافت سوم بر پایه نقد فردگرایی افراطی لیبرالیسمِ کلاسیک و بازاندیشی در نگرش فلسفه اجتماعی لیبرال نسبت به اهمیت فرد و به جای آن تأکید بر اهمیت و اولویت گروهها و فرهنگها استوارست.
مقاله حاضر در بررسی فرضیه و تحلیل عوامل و زمینههای مؤثر بر شکلگیری هریک از رهیافتها، عواملی چون موج مهاجرت گسترده بعد از جنگ جهانی دوم را که موجب تغییر ترکیب انسانی کشورهای غربی شد و نیز تأثیرات جهانیشدن و فناوریهای نوین ارتباطی و اطلاعاتی و افزایش آگاهی گروههای فرهنگی اقلیت و ظهور و اهمیتیابی مکاتبی همچون جامعهگرایی را مؤثر قلمداد میکند.